کاری رو که شروع کردی تمومش کن
داستان یک شرکت کننده در المپیک
کاری رو که شروع کردی تمومش کن
داستان یک شرکت کننده در المپیک
داستان دریک ردموند
شماره ۲۸ – دریک ردموند در المپیک بارسلونا وقتی کل دنیا داشت نگاهش می کرد. چهار سال برای اون لحظه تمرین کرده و کاملاً آماده بود. یک لباس ورزشی معمولی پوشیده بود. در موقعیت قرار گرفت و برای شروع مسابقه آماده بود. دویدن رو شروع کرد، حالا دریک ردموند در رقابت المپیک رقابت می کنه! چه کسی به چنین چیزی فکر می کرد؟ که این جوان سیاه پوست فقیر بتونه در المپیک شرکت کنه؟ چشم همه تماشاچی ها به اون بود و پدرش تشویقش می کرد و با قدرت داشت دور اول رو عالی تموم می کرد، خیلی خوب عمل کرد داشت یکی یکی از بقیه جلو میزد.
در دور دوم کارش خیلی خوب بود . تا اینکه پاشنه آشیلش قفل کرد و به زمین افتاد سکوت تمام جمعیت رو فرا گرفته بود داشتن برانکارد رو میاوردن تا ببرنش اما بلند شد و لنگ لنگان شروع به حرکت کرد. تصور کنید با درد شدید داشت لنگان لنگان ادامه میداد! برای همه احمقانه به نظر می رسید! چون دیگه شانسی برای برنده شدن نداشت همه یه دور ازش جلو زده بودن و اون هنوز داشت لنگان لنگان ادامه می داد و گریه می کرد فقط چون پدرش داشت نگاش می کرد و با درد تلاش می کرد مسابقه رو تموم کنه. تا اینکه پدرش وارد زمین میشه تا با هم مسابقه رو تموم کنن.
به سختی پیشروی می کردن، مسابقه تموم شده بود، همه به خط پایان رسیده بودن پدرش هنوز داشت کمکش می کرد. پدرش می گفت: «تنهاش بذارید، متوقفش نکنید، جلوش رو نگیرید، قضیه برنده شدن نیست، مسئله تموم کردن کاره، به پسرم یاد دادم که هرگز جا نزنه و برام مهم نیست اگه کل شب رو طول بکشه ما باید تمومش کنیم، ما باید از خط پایان رد بشیم» و امروز اومدم بهتون بگم برام مهم نیست اگه تمام شب رو طول بکشه مهم نیست اگه گریه کنم و رو زمین بخزم و ناله کنم من باید تا آخرش برم تا وقتی که به خط پایان نرسیدی مسابقه هنوز ادامه دارد. پاشو رویاهات منتظرن